بعد از پیشنهاد تشکیل «دولت در سایه»، حالا نوبت به ایده تشکیل «کنگره ملی اصولگرایان» رسید تا دومینوی شکستِ این جریان در انتخاباتها را متوقف کند؛ پیشنهادی که روز گذشته از سوی امیرمحبیان تحلیلگر اصولگرا مطرح شد تا به زعم او هم حلقههای ارتباط جریان متبوعش با بدنه جامعه تقویت و ترمیم شود و هم مدیریت این جریان به دست «چهرههای خلق الساعه» نیفتد و اصولگرایان را به ورطه «تکرار اشتباه» نیندازد.
به گزارش ایران، جریان اصولگرا در واپسین انتخابات ریاست جمهوری از سیدابراهیم رئیسی تولیت آستان قدس رضوی پشتیبانی کرد؛ اما نامزد تحت الحمایه این جریان با کسب قریب 16 میلیون رأی، کاخ ریاست جمهوری را به 24 میلیون رأی حسن روحانی واگذار کرد. تفاضل رأی نزدیک به 8 میلیونی گزینه اصولگرایان با منتخب اکثریت مردم، همچنین شکستهای متوالی این جریان در انتخابات پارلمان ملی و شهری، اصولگرایان را بر آن داشته است تا فکری به حال آینده کنند. اگرچه عموم اصولگرایان 16 میلیون رأی ریخته شده به نامزد این جریان را ظرفیت قابل اتکایی برای انتخاباتهای آتی میدانند، اما در عین حال نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که کمیت و میزان رشد آرای جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا، میدان مانور زیادی در اختیار آرای اصولگرایان نمیگذارد و این جریان برای بازگشت به نهادهای انتخابی ناگزیر است در وهله اول آرای خود را صیانت کرده و در گام دوم بر آن بیفزاید.
البته همه اصولگرایان چنین بینشی ندارند و عمده تمرکز خود را بر فعال نگه داشتن پایگاه رأی خود گذاشتهاند؛ مروری بر سخنان سیدابراهیم رئیسی و حلقه نخست حامیان او در رقابتهای اخیر، حکایت از این دارد که او و یارانش تلاش دارند به عنوان نماینده 16 میلیون نفر در قامت منتقدی مطالبه گر ظاهر شوند؛ با چنین نگاهی بود که ایده «دولت در سایه» از سوی حامیان انتخاباتی رئیسی، از جمله سعید جلیلی مطرح و دنبال شد. همین دیروز بود که ابراهیم رئیسی بر ضرورت امر به معروف و نهی از منکر پای فشرد و تأکید کرد: «اگر منتقدان بدون لکنت حرفشان را بزنند بخش زیادی از مسائل جامعه حل خواهد شد؛ اما اگر دهان منتقد بسته شد و فرهیختگان، نخبگان و آحاد مردم جامعه نسبت به منکر بیحس و بیتفاوت شدند جامعه به سوی مرگ اخلاقی و معنوی پیش میرود.»
نکته دیگر درباره این گروه آن است که آنها نتیجه انتخابات را نتیجه دوپینگ ایجاد ترس از رقیب، ارزیابی کرده و در پاسخ به هر سؤالی درباره ناکامی شان، انگشت اشاره را به سوی حسن روحانی میگیرند و با این استدلال که «سیاستهای روحانی 16 میلیون مخالف دارد»، میکوشند خود را با عنوان اپوزیسیون دولت مطرح سازند. اما آیا این ژست سیاسی تحقق یافتنی و از آن مهمتر برای حضور اصولگرایان در نهادهای انتخابی «موثر» خواهد بود؟
جواب امیر محبیان به این سؤال منفی است. او در گفتوگو با «عصر ایران» اشکالات متعددی را متوجه ساختار و رویکرد اصولگرایان در انتخابات میداند و میگوید: اصولگرایان هر چند در قالب تشکیلاتی «جمنا» توانستند چهرهای از یک حرکت منسجم را به نمایش بگذارند، اما به دلیل «اشتباه راهبردی در تعامل با افکار عمومی» و «عدم تعیین اولویتهای کاربردی در مناظرهها» و نیز «ادامه روند نامفید و بدون نتیجه عملی در کشف کاندیدای نهایی» عملاً نتوانستند نتیجه مطلوب را به دست آورده و فرصتی طلایی را از دست دادند.
او «جمنا» را تلاشی ناقص برای ساماندهی فرآیند تصمیمگیری از سطح تودهها ارزیابی کرد که به اعتقاد او میتواند در دل خود بذرهایی از یک حرکت دموکراتیک را داشته باشد. محبیان در ادامه ایده «دولت در سایه» را مردود دانسته و تأکید میکند: اوایل دولت نخست احمدی نژاد، تشکیل «دولت سایه» توسط رقبای دولت از سوی اینجانب پیشنهاد داده شد و اکنون نیز اشاراتی به آن دیده میشود.
اما باید توجه داشت «دولت سایه» راهکاری مردمسالارانه برای تجمیع توان مدیریتی جناح رقیب دولت و حتی کمک به آن است ولی مقدمه تشکیل آن اجماع تشکیلاتی درون اصولگرایان است که متأسفانه هنوز در این مسیر اشکالات جدی وجود دارد. این تحلیلگر اصولگرا ادامه داد: اصولگرایی به دلایلی که بارها به آن اشاره کردهام، دچار مشکلاتی است که متأسفانه عملاً به آن بیتوجهی میشود؛ نتیجه آن را هم میبینیم.
رسیدن به نتایج نامنطبق با ظرفیتها هم محصول این بیتوجهی است. یکی از این معضلات در سطح تشکیلاتی «عدم تعریف مدل مطلوب» برای «رهبری اصولگرایان» است.
وی افزود: پیشنهاد ما آن است که رهبری شخصی به دلیل فقدان چهره کاریزماتیک و نیز بروز شکافهای درون تشکیلاتی عملاً دیگر امکان عملیاتی ندارد و باید ساختاری مردمسالارانه نظیر مجلس یا «کنگره ملی اصولگرایان» تشکیل شده و جریان اصولگرا از بدنه اجتماعی مجدداً سامان یابد؛ طرح چهرههای خلقالساعه برای مدیریت جناح نیز محصول عدم تحلیل دقیق مشکلات اصلی در جریان اصولگرا و تأکید بر تکرار اشتباهات پیشین است.
هر چند محبیان توضیح نداد منظورش از «چهرههای خلقالساعه» کیست، اما یافتن مرجع ضمیر آن چندان دشوار نیست؛ چه در یک ماه گذشته این پرسش به کرات مطرح شده که «آیا ابراهیم رئیسی میتواند لیدر اصولگرایان باشد؟» تاکنون هیچ کدام از چهرههای شاخص و حتی میانی اصولگرایان، به این سؤال پاسخ مثبت ندادهاند. صریحترین اظهارات نیز از سوی غلامرضا مصباحی مقدم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز مطرح شد که گفت رئیسی نمیتواند رهبری اصولگرایان را به دست بگیرد.
به اعتقاد ناظران مواضعی نظیر اینکه «جمنا 16 میلیون رأی آورد» علاوه بر تفاخر نهاد انتخاباتی این جریان، میتوانست گوشزدی تلویحی به ابراهیم رئیسی باشد. هر چند اصولگرایان تا به حال به این سؤال پاسخ ندادهاند که چرا رئیسی نمیتواند لیدر اصولگرایان شود، اما به نظر میرسد مواردی چون فقدان پیشینه حزبی – سیاسی و عدم مقبولیت عام او در اردوگاه اصولگرایان به عنوان یک رهبر همچنین پایان دوره قیمومیت، چنین گزارهای را منتفی میکند.
در شرایطی که اصولگرایانی چون محبیان، دوران رهبری فرادا در این جریان را تمام شده میدانند و خواستار تشکیل پارلمان درون جناحی هستند، «جمنا» تنها گزینه موجود روی میز است. نهاد انتخاباتی اصولگرایان ائتلافی در انتخابات اخیر که از حمایتهای پیدا و پنهان تشکلها و احزابی چون جامعه روحانیت مبارز، جبهه پیروان خط امام و رهبری، جمعیت ایثارگران و رهپویان همچنین مساعدتهای چهرههای این جریان برخوردار بود. ایده ابتدایی این نهاد، تشکیل یک مجمع عمومی یا پارلمان داخلی برای انتخاب نامزد بود؛ به این ترتیب که جمعی از طیفهای مختلف اصولگرا دور هم جمع شده و در رأیگیری پلکانی گزینه اصولگرایان برای انتخابات آتی را انتخاب کنند.
اما این ایده در مقام عمل با دشواریهایی رو به رو شد؛ نخست اینکه عنوان شد حاضران در پارلمان داخلی یا همان مجمع عمومی، عموماً نزدیک به یک طیف اصولگرایان بود. چنانکه سردبیر سایت تابناک بعد از دومین مجمع عمومی «جمنا» گفت: «گروه جمنا را تیم دوستان علیرضا زاکانی عضو جمعیت ایثارگران و دبیر کل گروه موسوم به رهپویان اداره میکند و از این گروه نباید انتظار داشت نام محسن رضایی بیرون بیاید».
انتقادی که با ادبیات متفاوت اما محتوای مشابه از سوی برخی دیگر از اصولگرایان مطرح و «مردمی» و «فراگیر» بودن تصمیمگیری در نهاد انتخاباتی این جریان را با تردید مواجه کرد. اظهارات چهرههایی چون حسین کنعانی مقدم از اصولگرایان ائتلافی مبنی بر اینکه «رئیسی گزینه نهایی جمناست» آن هم در بدو تشکیل این نهاد، مؤلفه «فرمایشی» بودن انتخاباتهای داخلی را به میان آورد.
ثبتنام چهرههایی چون مصطفی میرسلیم که در رأیگیری ابتدایی «جمنا» از فهرست نامزدها خط خورده بود، یکی دیگر از معضلات «جبهه مردمی نیروهای انقلاب» بود. به واسطه همین ضعفها بود که چهرههایی چون محمدرضا باهنر احتمال تجدید سازمانی اصولگرایان را مطرح ساختند و عدهای نیز از تکمیل و تکامل «جمنا» سخن میگویند.
به هر روی آن گونه که از ظواهر امر بر میآید، اصولگرایان دیگر صدای زنگ خطر را شنیدهاند و این بار نه چند ماه مانده به انتخابات به فکر رفع نواقص افتاده اند؛ اما اینکه در مقام عمل چقدر موفق باشند، محل سؤال و تردید است.